گــــاو خشمگیــن

 

Monday, September 29, 2003

مدرسه وب درباره غرفه وبلاگ نویسان در جشنواره مطلبی نوشته که بهتره از دستش ندین و اونایی که می تونن کمک کنن اعلام آمادگی خودشون رو هر چه زودتراعلام کنن.

Friday, September 26, 2003

- سلام .
- سلام، بفرمائین.
- لطفاً یه بسته قرص سرما خوردگی، یه بسته استامینوفن و ... یه شیشه هم الکل گندم بدین.
- ماست و خیار هم بدم؟؟؟

Monday, September 22, 2003

آئینه ها
مکررت کردند
اما
فقط یکی «تو» بود

(قدسی قاضی نور)

Sunday, September 21, 2003

یه موقع هایی هر کاری می کنی و هر چی تلاش می کنی به در بسته می خوری، اونوقته که به زمین و زمان بد و بی راه می گی؛ اما یه دفعه ورق بر می گرده و در لحظه ای که اصلاً انتظارش رو نداری و بدون کوچک ترین تلاشی می بینی که صد تا در به روت باز شده ن و مجبوری که یکی از اون ها رو انتخاب کنی، باز هم دوست داری به زمین و زمان بد و بی راه بگی اما این دفعه از عقوبتش می ترسی و یه جورایی احساس شرمندگی می کنی بنابراین ترجیح می دی که هیچی نگی ... شاید این هم یه جور بازی باشه و مطمئناً کسی برنده ست که قواعد اون رو رعایت کنه.

Tuesday, September 16, 2003



« این زن حرف نمی زند» از آن گونه فیلم هایی ست که سینمای ایران به آن احتیاج دارد. فیلم هایی که بیننده خود را احمق فرض نکرده و به دور از هرگونه ادعای روشنفکرانه و فخر فروشانه ای به شعور مخاطب خود احترام می گذارند. احمد امینی بدون این که نگران پیشینه قدیمی خود به عنوان یک منتقد سینمایی باشد تلاش نموده تا فیلمی آبرومند و قابل اعتنا را بسازد که به مراتب بهتر از چند کار اخیر او مثل « چتری برای دو نفر » و « غریبانه » است. فیلم نامه معمایی امینی و شادمهر راستین به خوبی می تواند بیننده را تا به انتها همراه خود بکشاند و همانند اکثر فیلم های این ژانر در سکانس پایانی تمام گره های داستان را باز کند. ثریا اردلان (کتایون ریاحی) وکالت زن جوانی به نام الهه احمدی (لاله اسکندری) را به دست گرفته که متهم به قتل نامزد خود است. الهه به هیچ وجه حاضر به همکاری با وکیل تسخیری خود نیست و اردلان هم که آبروی حرفه ای خود را در خطر می بیند تصمیم می گیرد تا به هر ترتیب کلید این معما را پیدا کند. هر چند که تعدد حوادث و شخصیت های فرعی موجود در قصه می توانست باعث گمراهی و عدم ارتباط بیننده با فیلم شود اما فیلم نامه و بازی خوب بازیگران به آن کمک نموده تا خط اصلی قصه هیچ گاه از دست نرود. کارگردان برای نمایش تصاویر فلاش بک و تا حدودی انتقال حس پر تنش موجود در شخصیت ها و فضای حاکم بر صحنه از کات های سریع، جامپ کات و دوربین روی دست و حرکت های سریع آن استفاده کرده است که به نوعی نشان از توجه او به ساختار فیلم های جدید هالیوودی دارد. اما در عین حال، به وضوح می توان شباهت هایی را بین صحنه ای که اردلان توسط آن دو خلاف کار با چاقو زخمی می شود با صحنه به دام افتادن جک نیکلسون در « محله چینی ها » پیدا کرد که نشان از علاقه کارگردان به سینمای کلاسیک آمریکا دارد. شاید استفاده از این قطع ها و شیوه تصویر برداری برای انتقال حال و هوا و فضای ملتهب موجود در برخی صحنه ها مناسب باشد اما استفاده افراط گونه از این شیوه گاه باعث خستگی تماشاگر می شود، به خصوص در صحنه هایی که کاربردی مشابه آن چه که در بالا ذکر شد ندارند، مثل صحنه های مربوط به ارتباط الهه و امید، ( کورش تهامی ) همسر اولش، که به هیچ وجه کاربردی منطقی ندارند.
کتایون ریاحی که گویی پس از «شام آخر» مجدداً احیا شده به خوبی از پس نقش وکیلی میانسال که سعی در اثبات توانایی هایش دارد و طبق معمول در زندگی شخصی هم دچار مشکلاتی است بر آمده؛ لاله اسکندری در مرز میان زنی بی گناه که قربانی اطرافیانش شده و زنی اغواگر به خوبی حرکت و ایفای نقش نموده است. شهاب حسینی هم بازیگر قابلی ست که باید مراقب نقش هایی که انتخاب می کند باشد و سعی کند تا از تکرار خودش پرهیز کند.
نخستین اثر هر هنرمندی علاوه بر آن که نشان از میزان توانایی های هنری او دارد، دارای نوعی خلوص و صداقت هم است که معمولاً در آثار بعدی او بنا به شرایط موجود از قبیل توجه به مخاطب و بازگشت سرمایه و ... کمتر به چشم می خورد. به نظرم « سایه های هجوم » که نخستین کار سینمایی احمد امینی است همچنان بهترین ساخته اوست هر چند که هم اکنون به مراتب کارهایش پخته تر و خوش ساخت تر شده اند.

Sunday, September 14, 2003

دختر جوون در حالی که می شد هراس از دنیای پیش رو رو در چشماش دید برای آخرین بار از دوست ها و مادر و برادرش که برای بدرقه ش به فرودگاه اومده ن خداحافظی کرد. او هفته گذشته به عقد مردی ایرانی که در آلمان زندگی می کنه و پانزده سال از او بزرگ تر است در آمده بود. خودش هم چندان راضی نبود ولی حداقل این طوری می تونست از شر گیر دادن های همیشگی برادر و مادرش خلاص شه. هنوز یک ماه نگذشته بود که خبردار شدیم دختر برگشته. بعدها تعریف کرد که شوهرش گفته اون و مادرش دختر رو جادو کردن تا بتونن اون رو به آلمان بکشونن. مرد یک معتاد تزریقی بوده که به دلیل بدبینی در خونه را به روی زنش می بسته. دختر بعد از دو هفته از خونه فرار می کنه و به هزار بدبختی خودش رو به هلند و پیش یکی از فامیل های دورشون می رسونه و با کمک اون به ایران بر می گرده. الان هم در یکی از شهرهای دور افتاده ایران عروس یک خانواده به شدت مذهبی شده که هیچ گونه وجه تشابهی با خودش و خونواده ش ندارن.
یکی از شیوه های جدیدی که در این سال ها به شدت رواج پیدا کرده، ازدواج به طریقه پُستی است. در این خالت، معمولاً یکی از طرفین - اکثراً پسرها - خارج از ایران زندگی می کنن و طرف دیگه بدون آن که آشنایی کاملی از فردی که می خواهد با او زندگی مشترک را تشکیل بده داشته باشه به همسری طرف دیگر در می آد. وسوسه حضور در خارج از ایران، فرار از خونواده، سنت های دست و پاگیر موجود در جامعه، شکست در ازدواج قبلی، امکان ادامه تحصیل، کنجکاوی و ..... از جمله عوامل افزایش این نوع پیوندها هستند. ازدواج هایی که متأسفانه در اکثر مواقع به شکست یا جدایی طرفین منتهی می شه. مسلمآً فردی که سال ها در خارج از ایران زندگی کرده دارای یک سری خصوصیات و معیارهای اخلاقی خاصه که ممکن است حتی خونواده های آن ها هم از آن بی خبر باشن و به تصور این که این آدم همان فردی ست که سال ها در کنارشان زندگی کرده به خواستگاری دختری که می پسندن می رن. از آن جایی که بسیاری از این افراد بنا به دلایل متعددی از قبیل مشمول خدمت بودن و یا مشکلات مالی، سیاسی و غیره نمی تونن به ایران سفر کنن، دختر و پسر یا از طریق نامه و ای میل و تلفن با یکدیگر در تماسن و یا آن که حداکثر به یکی از کشورهای همسایه می رن تا در یک مدت کوتاه با یکدیگر آشنا بشن که طبیعی ست این مدت کوتاه نمی تونه خیلی نتیجه بخش باشه. خیلی از دخترها خیلی زود متوجه انتخاب اشتباه شون می شن ولی دوری از خانواده و آشنا نبودن به زبان و محیط تازه باعث می شه تا انجام هر گونه اقدام قانونی رو از اون ها سلب کنه. وقتی همین الان دختر و پسرها بعد از دوران عقد و نامزدی و آشنایی قبلی خونواده ها در زندگی مشترک شون دچار هزار تا مشکل می شن نباید انتظار داشته باشیم که با چند تا تلفن و نامه و دیدن عکس همدیگه بتونن زندگی زناشویی موفقی رو تشکیل بدن. زندگی دو نفر در زیر یه سقف به مراتب پیچیده تر از این حرفاست.

Sunday, September 07, 2003

همگی بارها درباره ازدواج های آنچنانی، چشم و هم چشمی ها و خرج های بی حد و حساب خانواده های زن و شوهر های جوون چیزهای زیادی شنیده ایم. هفته گذشته و در یکی از شهرهای مذهبی، دختر و پسری طی یه مراسم باشکوه با یکدیگر ازدواج می کنن که براشون آرزوی خوشبختی و سعادت می کنیم؛ اما نکته جالب اینه که پدر آقای داماد به عنوان کادو، عروس و داماد و سی و هشت نفر از افراد دو فامیل رو به هزینه خودش به زیارت خانه خدا فرستاده است ...
احتمالاً ایشان مطمئن بوده اند که ثواب این کار از پرداخت بدهی مردها و زن هایی که به دلیل عدم استطاعت مالی در زندان افتاده اند یا دخترهای دم بختی که نیاز به حداقل وسایل یه زندگی ساده به عنوان جهاز هستند یا بچه های بی سرپرستی که در پرورشگاه هاند یا دختر و پسرهای جوون و آبرومندی که برای ازدواج دچار مشکلات مالی هستند، بیمارانی که ماه ها در انتظار رسیدن نوبت خود برای عمل جراحی در یه بیمارستان دولتی هستند و صدها و صدها نمونه دیگه به مراتب بیشتر است.
از آنجایی که هم اکنون افراد این فامیل در حال زیارت نخستین قبله گاه مسلمانان می باشند از آن ها التماس دعا داریم و بهشون می گیم : حَجکُم مَقبوُل.