Sunday, September 21, 2003
یه موقع هایی هر کاری می کنی و هر چی تلاش می کنی به در بسته می خوری، اونوقته که به زمین و زمان بد و بی راه می گی؛ اما یه دفعه ورق بر می گرده و در لحظه ای که اصلاً انتظارش رو نداری و بدون کوچک ترین تلاشی می بینی که صد تا در به روت باز شده ن و مجبوری که یکی از اون ها رو انتخاب کنی، باز هم دوست داری به زمین و زمان بد و بی راه بگی اما این دفعه از عقوبتش می ترسی و یه جورایی احساس شرمندگی می کنی بنابراین ترجیح می دی که هیچی نگی ... شاید این هم یه جور بازی باشه و مطمئناً کسی برنده ست که قواعد اون رو رعایت کنه.
|| 11:14
Comments:
Post a Comment