گــــاو خشمگیــن

 

Monday, May 24, 2004


به طور کلی شان پن آدم عجیبیه. هیچ وقت هم به عنوان یه بازیگر کارهاش چندان مورد توجه قرار نگرفته که احتمالاً یکی از دلایلش نداشتن یکی از فاکتورهای مهم سوپراستار شدن در هالیوود یعنی چهره ای جذاب و کاریزماتیکه. به طور کلی تماشاگر نمی تونه با اون احساس سمپاتیک کنه. در تموم این سال ها هم اگر چیزی از اون می شنیدیم به نوعی در حواشی سینما و یا فعالیت های سیاسی و ضد جنگش خلاصه می شده - ازدواجش با مدونا در دهه ی نود و یا سفرش به عراق در همین اواخر. به تازگی هم که تونست جایزه اسکار نقش اول مرد رو به خاطر بازی خوبش در رودخانه مرموز (کلینت ایستوود) ببره. اما برای دیدن بازی استادانه ش پیشنهاد می کنم من سام هستم(جسی نلسون-2001) رو از دست ندین. شان پن توی این فیلم نقش یه آدم عقب مونده ذهنی رو بازی می کنه که برای به دست آوردن سرپرستی دخترش هر کاری می کنه. شاید یکی از دلایل جذابیت فیلم و شخصیت سام اینه که اصولاً بیننده انتظار نداره که یه آدم عقب مونده خیلی خوش تیپ و یا خوش بر و رو باشه!

Monday, April 26, 2004

یک ساله که از عمر این وبلاگ می گذره و خوشحالم که این ابزار بهونه ای شده تا خیلی چیزها یاد بگیرم. اما خب، از طرفی هم خیلی ناراحتم که نمی تونم بیشتر از اینا به این جا سر بزنم. به هر حال چراغ این جا هنوز روشنه و امیدوارم که به این زودی ها هم سوختش تموم نشه.

Tuesday, April 20, 2004

تمیزی کوچه ها و خیابونا، نظم و ترتیب، لباس پوشیدن متفاوت آدما، ماشینای آخرین مدل، زنهای کاملاً محجبه، هوای پاک و بدون سرب و مونواکسید کربن و گرد و غبار محلی و غیر محلی و سایر مخلفات دیگه، تکنولوژی پیشرفته، نوازنده های دوره گرد، بارها و کافه ها، فروشگاه های بزرگ، آدمای رنگارنگ، تعداد زیاد فروشگاه های ایرونی تو یه کشور اروپایی و خیلی چیزای دیگه خیلی زود واسه ت عادی می شن و حتی فراموش می شن، اما تنها چیزی رو که می تونی با تمام وجودت احساس کنی و همواره حسرتش رو بخوری، آزادی فردی ایه که تمومشون دارن.

Thursday, April 08, 2004

همیشه پیش خودم از اونایی که یه مدتی تو وبلاگشون چیزی نمی نوشتن خرده می گرفتم و هیچ وقت فکر نمی کردم که ممکنه یه روزی این بلا سر خودم هم بیاد. وقتی دو ساله عادت کردی که روزی چند ساعت وبگردی کنی مسلماً دسترسی نداشتن به اون خیلی سخته. گرفتاری های جدید، مسدود شدن اکثر سایت ها و وبلاگ ها (حتی پرشن بلاگ و بلاگ اسپات) توسط ISP ای که ازش اکانت سالانه خریدی، خستگی زیاد از کار روزانه و البته کمی هم تنبلی باعث شدن که یه مدتی نتونم بیام این جا.
همیشه همین طوره، چرا که هیچی کامل نیست و معمولاً برای به دست آوردن هر چیزی می بایست یه بهایی رو بپردازی. وقتی یه چیزی به دست میاری ممکنه که خیلی چیزهای دیگه که دوست شون داری و برات مهمن رو از دست بدی. خداوندا، نمی خواهی یه تغییری در این زمینه بدی؟

***

Wednesday, January 14, 2004

روزمره گی و دیگر هیچ.

Friday, December 26, 2003

و باز هم حادثه ی تلخی دیگر برای هم وطنان مان در شهر تاریخی بم.
این وقایع را چی می شه نامید خشم طبیعت یا سرنوشتی تلخ؟

Tuesday, December 23, 2003

سنگ صبور بودن و به درد دل دیگران گوش دادن و گاه در حد امکان راهنمایی شون کردن خیلی خوبه ولی بالاخره هر کسی یه ظرفیت و توانی داره. این انرژی منفی ای که از دیگران می گیری بالاخره یه جا جمع می شه و می زنه کله پات می کنه. تو این شرایط هیچی بدتر از این نیست که احساس کنی کسی نیست که به درد دلت گوش بده.

Tuesday, December 16, 2003

هر کاری یه سری قواعد داره و یکی از اصول نا نوشته مقوله وبلاگ، به روز بودن و یا آپ تو دیت شدن به موقع آن است. حتی پیشنهاد می شه که وقتی حرفی برای گفتن ندارین بهتر است که با لینک دادن به سایت ها و وبلاگ های دیگه خواننده های تان را دست خالی نگذارین اما مسلماً این قاعده مربوط می شه به وبلاگ هایی که پر طرفدار و پر محتوان و هر روزه چندین هزار نفر بازدید کننده دارن، نه این وبلاگ که تعداد بازدید کننده هاش در هر روز از تعداد انگشتای یه دست هم بیشتر نمی شه که احتمالاً تمام اونا هم خودم هستن که طبق عادت هر از چندی یه سر به این جا می زنم. هیچ ادعایی هم ندارم که نویسنده خوبی هستم و فقط و فقط به خاطر دل خودم می نویسم که البته همین جا باعث شده تعدادی دوست خوب پیدا کنم که حتی اسم خیلی هاشون رو هم نمی دونم وخیلی چیزها یاد بگیرم، پس در همین حد هم خوشحال و راضیم. خیلی ها می گن تب وبلاگ نویسی در حال فرو نشستن است که البته بعیده چون خیلی از وبلاگ های معروفی که مدتی نمی نوشتن یا کمتر می نوشتن دوباره دارن خیلی جدی می نویسن که خودش می تونه نشونه خوبی باشه واسه این که باور کنیم این پدیده همچنان به راه خودش ادامه می ده. به هر حال بعضی وقتا لازمه که یه خونه تکونی ذهنی انجام بدیم و از شکسته شدن چند تا بشقاب و لیوان اصلاً نترسیم.

***

علی رغم این که دوست ندارم این جا به یه وبلاگ خبری تبدیل بشه ولی از این که سینا مطلبی دوباره داره می نویسه خیلی خوشحالم. باید اعتراف کنم که نوشته هاش یکی از عوامل اصلی اعتیادم به وبلاگ خوانی و آشنایی با این وسیله ارتباطی جدید بوده است.

***

روزنامه شرق: گفتگو با دیوید گیلمور.

Monday, December 01, 2003

این جمله که بعضی مغازه ها می زنن پشت درشون به علت تعمیرات تا اطلاع ثانوی تعطیل است خیلی هم چیز بدی نیست. فکر می کنم در حال حاضر بهترین عبارتیه که می تونم استفاده کنم. البته این تعمیرات بیشتر یه جور ذهنیه تا ساختمانی.

Monday, November 17, 2003

تماشای طبیعت رنگارنگ شمال هم توی این فصل قشنگه
حتی اگه احساس کنی توی اون بارون دارین غرق می شین
حتی اگه احساس کنی خلوتیه اون جا یه جورایی غیر طبیعیه
حتی اگه احساس کنی باد می خواد همه چی رو با خودش ببره
حتی اگه احساس کنی اونی که کنارت وایستاده از دستت عصبانیه
حتی اگه احساس کنی تموم تکلیف های مدرسه ت موندن واسه روز آخر تعطیلات
اینا هیچ کدوم مهم نیستن ... مهم اینه که یه چند روز کنار هم هستین ... همین.