گــــاو خشمگیــن

 

Sunday, August 31, 2003

واسه هر کاری یه بهونه ای لازم هست حتی نوشتن ...

Saturday, August 23, 2003

یه روزهایی واسه آدم خیلی مهم اند، مثل زمانی که واسه اولین بار عشق واقعی و عقلانی (عجب پارادوکسی!) رو تجربه می کنی و یا روزی که احساس می کنی به دنیا اومدن یه نفر دیگه چقدر تونسته توی زندگیت تأثیر بگذاره. اون وقته که با تموم وجود ایمان میاری که این روزها می تونن از تولد خودت هم مهم تر باشن ...

Monday, August 18, 2003

بعضی وقتا دوست داری تلویزیون رو خاموش کنی، تلفن رو قطع کنی، چراغ ها رو خاموش کنی و بی خیال همه کارهایی بشی که همین طور تلنبار شده ن و چشم هات رو ببندی و با خیال راحت تخت بگیری بخوابی. از اون خواب های عمیقی که وقتی بلند می شی احساس کنی شونه هات چه قدر سبک تر شده ن.
بعضی وقتا احساس می کنی دوست داری داد بزنی « نگهدارین! » من این بغل پیاده می شم ... دیگه خسته شدم ...
چی می شد اگه آدم ها هم پریز داشتند؟

Saturday, August 16, 2003




فرش باد فیلمی لطیف و دوست داشتنی ست که متأسفانه با استقبال خوبی از سوی تماشاگران مواجه نشده. قصه اصلی و یک خطی فیلم به قدری تکراری است که تعریف آن اندک جذابیت موجود در آن را نیز از بین می برد اما داستان فرعی و عاشقانه ی موجود در فیلم یکی از زیباترین، صادقانه ترین و پاک ترین داستان های عشقی سینمایی است که بین دختر و پسر نوجوان با دو ملیت و فرهنگ متفاوت بوجود می آید. « فرش باد » علی رغم این که اثری سفارشی محسوب می شود اما این مسأله به هیچ عنوان، به وجه غالب قصه تبدیل نمی شود و کمال تبریزی به خوبی توانسته دل مشغولی های خود را در قالب قصه فیلم بیان کند و این امر میسر نبوده مگر به یمن انتخاب خوب و هوشمندانه بازیگران، بازی های روان و یکدست بازیگران، فیلم برداری خوب حسن پویا و موسیقی زیبای پیمان یزدانیان. « فرش باد » بیشتر یادآور آثار مجید مجیدی است تا کارهای دیگر تبریزی که بیشتر تبحر خود در زمینه ساخت فیلم های اجتماعی و جنگی با رگه هایی از طنز را نشان داده بود. تفاوت های فرهنگی موجود بین شخصیت های قصه زمینه ساز ایجاد چند شوخی ناب بوده است که کاربرد بسیار مناسبی در فیلم دارند، مثل صحنه رکوع نمازگزاران و متقابل آن تعظیم ماکاتو. تنها نکته منفی فیلم ریتم کند آغازین آن است که باعث می شود تا بیننده خیلی دیر با قصه درگیر شود. در مجموع « فرش باد » فیلمی زیبا و خوش ساخت است که اگر از تبلیغات مناسب تری برخوردار بود می توانست تماشاگران بیشتری را به سالن های سینماهای نمایش دهنده بکشاند.

Monday, August 11, 2003



دیوانه ای از قفس پرید تازه ترین فیلم احمد رضا معتمدی مدتی ست که در سینماهای تهران و برخی شهرستان ها به روی پرده رفته است. قصه فیلم درباره زن جوانی به نام یلدا (نیکی کریمی) است که می خواهد از شوهرش، روزبه ایرانی (پرویز پرستویی)، که در جنگ مجروح شده و دارای مشکلات روانی حاد است جدا بشود. پدر یلدا روزهای آخر عمرش را می گذراند و یلدا در تلاش برای مداوای پدر و اعزام او به خارج با آدم هایی مواجه می شود که تنها نیت شان سوء استفاده از او و تملک خانه ای است که به او تعلق دارد.
فیلم را می توان در زمره آثاری دانست که به بررسی آدم های آسیب دیده از جنگ می پردازند. انسان هایی که با عشق و علاقه و با اعتقاد به تمام آرمان هایی که در سر می پروراندند به مقابله با دشمن خارجی پرداختند اما در بازگشت متوجه می شوند که دیگران آن ها را وسیله ای برای رسیدن به اهداف مادی خود قرار داده اند. اما « دیوانه ای از قفس پرید » به هیچ وجه نمی تواند موفقیت فیلم دیگری از این دسته، « آژانس شیشه ای » که اتفاقاً بازیگر اصلی هر دو فیلم هم پرویز پرستویی است، تکرار نماید. فیلم مدعی ست که یک قصه اجتماعی معاصر را به تصویر می کشد که می خواهد حقایق ولو تلخ موجود در جامعه امروز را بیان نماید اما نکته منفی فیلم در این است که تمام شخصیت های فیلم به زبان تمثیل و گاه شاعرانه با یکدیگر صحبت می کنند. دیالوگ تمام شخصیت های فیلم از قاضی و بازپرس گرفته تا ملاک، بساز و بفروش، نوچه ها و همه و همه به گونه ای ست که شاید در وهله اول دلنشین و جذاب به نظر بیاد ولی بعد از گذشت مدت زمانی از فیلم تصنعی بودن آن توی ذوق تماشاگر می زند. البته، قبول دارم که برخی از این جملات بسیار به جا و تأثیرگذار هستند که اگر تنها از زبان یکی از شخصیت ها (مثلاً مأمور اداره املاک و مستغلات - علی نصیریان) می شنیدیدم می توانست منطقی تر باشد اما آیا واقعاً تمام آدم هایی که دور وبر مان می شناسیم و می بینیم این گونه صحبت می کنند؟ مشکل - ظاهراً - لاینحل سینمای ایران یعنی فیلم نامه در این فیلم هم به چشم می خورد که این مسأله به شدت بر ساختار فیلم و دنبال کردن قصه از سوی تماشاگر لطمه زده است. به هر حال آقای معتمدی پس از ساخت چند فیلم فلسفی (هبوط، زشت و زیبا) به سینمای اجتماعی روی آورده که مسلماً با انتخاب فیلم نامه هایی مستحکم تر ( که حتماً نباید نوشته خودش باشد) می تواند جایگاه مناسبی در این حیطه پیدا کند.
نیکی کریمی که در دوره های گذشته جشنواره به دفعات نامزد دریافت جایزه سیمرغ بلورین جشنواره فجر شده بود و هر بار بنا به تشخیص داوران از دریافت گاه به حق آن محروم شده بود، این بار به دلیل بازی در این فیلم و « واکنش پنجم » موفق به دریافت سیمرغ شد؛ اما نکته تأسف بار این که بازی او در این فیلم فاقد هرگونه ویژگی خاص و متمایزی نسبت به سایر بازی های او است و تماشاگر باز هم او را در نقش زن مظلومی می بیند که به یک باره تصمیم می گیرد حقوق از دست رفته و پایمال شده خود را به هر قیمتی پس بگیرد. پرویز پرستویی همان حاج کاظم « آژانس شیشه ای » است که قدری دیوانه و کله شق شده و عزت اله انتظامی و علی نصیریان هم طبق معمول بازی های خوبی را از خود به نمایش گذاشته اند.
احمد رضا معتمدی به هیچ وجه نتوانسته، علی رغم حضور مجموعه عواملی حرفه ای در کنار خود، فیلمی را در کارنامه اش ثبت کند که گامی رو به جلو برایش محسوب شود هر چند که فیلم موفق به دریافت چندین جایزه در جشنواره فجر شود.


Saturday, August 09, 2003

- یه خبر تازه.
- چیه؟ چی شده؟
- ترانه نامزد کرده.
- اِ ... مبارکه. چقدر عالی! حالا اون مرد خوشبخت کیه؟
- مثل این که یکی از همکاراش بوده.
- به سلامتی، می دونی طرف چند سالشه؟
- نه ... ولی ماشین و خونه هم داره.
- خب، رشته ش چی بوده؟
- نمی دونم ... فقط می دونم که یه خونه تو امیرآباد داره.
- مامان و باباش کجایی ان؟
- نمی دونم ... می گن یه پراید سفید داره.
- تو که هیچی نمیدونی. لااقل بگو ببینم اسمش چیه؟
- نمی دونم ... فقط می دونم که وضعش خوبه چون ماشین و خونه داره.
- راست می گی دیگه، چون مهم هم همینه. انشااله خوشبخت بشن.

ظاهراً توی این دوره و زمونه آدم ها اون قدر بی هویت شده ن که همه چیزشون با معیار داشتن و نداشتن سنجیده می شه. باز هی بگیم پول بده...



Tuesday, August 05, 2003

سایت گیشه این امکان را به شما می دهد تا از برنامه های سینماهای تهران و شهرستان ها و همچنین نمایش های روی صحنه تهران با خبر شوید. این سایت در حال حاضر این امکان را دارد تا کلیه نمایش های مجموعه تاتر شهر را رزرو نمایید و در آینده ای نزدیک این قابلیت برای کلیه سینما ها هم اجرا خواهد شد.

***

به اتهام"دوست داشتن"محاکمه شدم
به اتهام"احترام گذاشتن"محاکمه شدم
به اتهام"سکوت کردن"محاکمه شدم
و در نهایت.......
به اتهام"محاکمه شدن"محکوم شدم.
( از وبلاگ دریا )

Monday, August 04, 2003

مدرسه وب درباره اعلام نتایج مرحله اول کنکور توسط سازمان سنجش کشور و نواقص موجود در سایت رسمی این مؤسسه به نکته مهم و جالبی اشاره می کند:

" ... امروز ديگه مثل چند سال پيش نيست که اعلام نتايج کنکور در سايت سنجش فقط جنبه يه آزمايش رو براي گروه برنامه نويسي سايتشون رو داشته باشه و تعداد کساني که از موضوع سرويس دهي اين سايت خبر دارن زياد نباشن.
اين روزها ديگه استفاده از اينترنت تو کشور ما جا افتاده و ديگه اکثر مردم ( مخصوصا جوانان که استفاده کننده اصلي اطلاعات اين سايت هستن ) به استفاده خبري و اطلاع رساني اينترنت واقفند. با توجه به اين موضوع بايد سازماني به اين عريض و طويلي فکري به حال سايتش بکنه , حالا شکل و شمايل بسيار ابتدائي سايت رو ( که آدم به ياد سايت شخصي يه بچه محصل ميوفته ) عوض نميکنه , حداقل بياد يه سرور اختصاصي بگيره تا ديگه زير دين پارس آنلاين نباشه و همچنين يه برنامه نويسي مناسب و بهينه شده به همراه يه بانک اطلاعاتي Tune شده براي سايت در نظر بگيره.

تا کي بايد اين چنين آبروريزي هائي در اين دنياي اينترنت براي سايتهاي منتسب به سازمانهاي دولتي ايراني ادامه داشته باشه؟ "

Sunday, August 03, 2003

در راستای این که ما ایرانی ها همواره در بزرگداشت و گرامیداشت رفتگان خود تخصص و تبحر بسیارداریم، می تونین برای دیدن سایت رسمی کاوه گلستان که در فروردین ماه امسال و در خلال تهیه گزارش از جنگ عراق به شهادت رسید به آدرس بالا بروید و علاوه بر آشنایی بیشتر برخی از کارهای زیبا و در عین حال تکان دهنده او را هم ببینید. به امید آن که پیش از رفتن قدر و منزلت بزرگان خود رو بدونیم.

***

مرد در حال خروج از خانه است، همسرش که در بین دوستان خود نشسته با صدای بلند اونو صدا می کنه و می گه:
" عزیزم، بیا بوس منو بده و برو. "

***

دختر و پسر جوونی در حال آماده شدن برای رفتن به یه مهمونی شبونه اند که دختر رو می کنه به پسر و می گه:
" عزیزم، قول می دی تا آخر امشب عاشقم بمونی؟ "

***

بعضی وقتا جملاتی که در دنیای واقعی و از زبون آدم های واقعی می شنوی به قدری جالب و جذابن که می تونن خوراک مناسبی واسه دیالوگ بعضی از فیلم ها باشند. از اون تیپ دیالوگ هایی که مدت ها توی ذهن آدم می مونن. نظر شما چیه؟