گــــاو خشمگیــن

 

Tuesday, May 27, 2003

« از کنار هم می گذریم » اولین ساخته سینمایی ایرج کریمی، منتقد سینمایی، اثری زیبا و خوش ساخت است که علی رغم عدم حضور چهره های مطرح سینمایی به خوبی توانسته تماشاگر را راضی نماید. فیلم که در زمره آثار جاده ای قرار می گیرد قصه چند مسافر را به تصویر می کشد که با اتومبیل های خود عازم شمال هستند. پدر و پسری که پس از ملاقات با یک گروه فیلم سازی در حال حرکت به طرف لنگرود هستند در حالی که پسر به بیماری سرطان مبتلا است و در واقع روزهای آخر عمر خود را می گذراند. مردی میانسال و آرشیتکت که به تازگی از همسر خود جدا شده به همراه دو پسر خود به شمال می رود. راننده یک نعش کش که به همراه پسر متوفای یک پیرمرد برای خاک سپاری او عازم شمالند و زنی نقاش که به اتفاق همسر دوم شوهرش که به تازگی فوت کرده رهسپار شمال هستند. کارگردان با ایجاد حوادثی بسیار معمولی سرنوشت این آدم ها را به یکدیگر مرتبط می کند.
« از کنار هم می گذریم » به وضوح نشانه هایی از فیلم های کیارستمی را در خود دارد - استفاده از چشم اندازهای زیبا و سر سبز شمال، جاده های پر پیچ و خم، آدم هایی معمولی که واقعیت های زندگی را به زبانی بسیار ساده تعریف می کنند و ... - با این تفاوت که شخصیت های قصه «از کنار ...» آدم هایی قابل باور و ملموس هستند که ما به ازای بیرونی آن ها را به راحتی می توانیم در اطراف خود ببینیم و این یکی از ویژگی های مثبت فیلم است. مخالفان کیارستمی و دیگر فیلم سازانی که برای جشنواره های بین المللی فیلم می سازند آن ها را به نمایش فقر و ارائه تصاویری ترحم انگیز و جشنواره پسند از ایران متهم کرده اند ولی کریمی به هیچ وجه مرتکب چنین عملی نمی شود. کارگردان به هیچ وجه جانب هیچ یک از شخصیت های خود را نمی گیرد و قضاوت را به عهده تماشاگر می گذارد. « از کنار هم می گذریم » با تأکید به مسأله مرگ که به نوعی در زندگی تمام شخصیت ها تأثیرگذار بوده است، از تماشاگر می خواهد تا قدر شرایط و موقعیت خود را دانسته وقبول نماید که در زندگی تمام انسان ها غیر از مرگ هیچ چیز واقعی نیست.
در پایان باید به بازی خوب شاهرخ فروتنیان، فریبا کامران و مهران رجبی اشاره کنم. فروتنیان به دلیل سنش قابلیت های سوپراستار شدن را ندارد ولی او می تواند به یک بازیگر نقش دوم عالی مبدل شود. بازی روان و دوست داشتنی او و مهران رجبی از ویژگی های مثبت فیلم است.

Sunday, May 25, 2003

چای هر چقدر هم تلخ باشه همه مي نوشند حتی برای يک بار.

Saturday, May 24, 2003

من نمی دونم ما ایرانی ها آخه چرا این قدر خودمون رو تحویل می گیریم و واسه هرچی که درست می کنیم و هر محصولی که می خواهیم عرضه کنیم نام ایران و یا کلمه ای که مرتبط با ملیت و ایرانی بودن مون است رو روش می گذاریم. این ها تنها اسامی ای است که الان به خاطر دارم و مسلماً این فهرست طولانی تر از این خواهد بود. محصولاتی از قبیل: «فلاش تانک ایران»، «ایران رادیاتور»، «کاشی ایرانا»، «بیمه ایران»، «لواشک ایران»، «ایران خودرو»، «ایران دوچرخ»، «پژوی پارس»، «شورلت ایران» و صدها نمونه دیگر.
آیا مردم هیچ کشوری تا این حد نسبت به نام کشور خود بی رحم هستند؟ آیا تا به حال دیدید که کشورهای بزرگ صنعتی چنین کاری بکنند؟
اون وقت ناراحت می شیم که در فلان برنامه تلویزیونی یا فلان نقشه به جای استفاده از خلیج فارس از کلمه خلیج عربی یا خلیج استفاده کرده اند. وقتی ما خودمون ارزشی واسه ایران و ایرانی بودن مون نداریم چطور از دیگران انتظار داریم که به آن احترام بگذارند. از قدیم گفته اند «نگهداری حرمت امامزاده پای متولیه اونه» (یا یه چیزی توی این مایه ها)، پس بهتره که خودمون حرمت خودمون رو حفظ کنیم. وقتی هیچ نهاد یا ارگان و سازمانی مسؤول رسیدگی به این نام گذاری ها نیست، وظیفه ما ست که در انتخاب نام برای محصولات مون کمی دقت کنیم و ارزش نام کشورمون رو تا این حد نازل نکنیم.

Tuesday, May 20, 2003

مسدود شدن نشانی تعدادی از سایت های فارسی زبان در 10 روز اخیر، با واکنش جدی کاربران اینترنت و نمایندگان مجلس روبرو شد. این در حالی است که شرکت مخابرات ایران در حال خرید یک نرم افزار جامع مخصوص فیلتر کردن سایت های اینترنتی است و با این امکان تعداد کثیری از سایت های اینترنتی مسدود خواهند شد.
رئیس گروه کارشناسی IT شرکت مخابرات، درباره این نرم افزار می گوید:" این که هم اکنون کاربران به راحتی از دیوارهای آتشین عبور می کنند به دلیل کمبود امکانات در شرکت مخابرات است، ولی در صورت نصب این نرم افزار، نه تنها امکان مسدود کردن تعداد بسیار زیادی از سایت ها فراهم خواهد شد، بلکه، تمامی سایت های خارجی که برای عبور از پروکسی ها به کار می روند نیز مسدود خواهند شد.
" (روزنامه ایران)

Sunday, May 18, 2003

پنج عصر را نبايد يک فيلم مهم تلقی کرد. فيلمی است که ميان واقعيت های روزمره، و زندگی وهم آلود و کابوس وار "نقره" سرگردان مانده است و تدوين ناکارآمد آن نتوانسته يک رابطه منطقی ميان اين دو حالت متضاد به وجود آورد. بسا صحنه های پراحساسی که تاثير گذاريشان تضعيف شده و يا خسته کننده از کار در آمده اند ولی با اين همه نماهايی از درماندگی و بی نوايی و محروميت انسان ها را در فيلم می بينيم که تکان دهنده است.
ادامه نخستین واکنش ها به تازه ترین فیلم سمیرا مخملباف رو می تونین این جا بخونین.

Saturday, May 17, 2003

مکان: روز- خارجی – منطقه الهیه – در مقابل یک برج مسکونی آماده تحویل

مرد: آقا ببخشید، واحد فروشی هم دارین؟
نگهبان [با لهجه افغانی]: بله.
مرد: کوچیک ترین واحدهاش چند متریه؟
نگهبان: از سیصد متر شروع می شه.
مرد: چند واحده؟
نگهبان: پونزده طبقه س، هر طبقه ش دو واحده. طبقه آخرهم تک واحدیه.
مرد: متری چنده؟
نگهبان: از متری یک و پونصد شروع می شه.
مرد (سریع تو ذهنش حساب می کنه. یعنی هر واحد حداقل چهارصد و پنجاه میلیون تومان می شه): یعنی چی؟
نگهبان: هرچی می ره بالاتر بیشتر می شه.
مرد: دیگه چی داره؟ ... استخر هم داره؟
نگهبان: همه شون سونا و جکوزی دارن. استخر هم داره.
مرد: فقط یه دونه؟
نگهبان: نه، دو تا استخر داره. یکی پایین، یکی هم بالا.
مرد: ... خیلی ممنون.
نگهبان: اگه بخواین می تونین برین طبقه دوم از دفتر سوال کنین. اونا بهتر می دونن.
مرد : خیلی ممنون. انشاالاه میایم خدمت تون.
نگهبان: خواهش می کنم.

مرد در حالی که از اون جا دور می شه با خودش فکر می کنه: اگه بیست و نه واحد رو به پایین ترین قیمت محاسبه کنه قیمت کل واحدها می شه سیزده میلیارد و پونصد میلیون تومن.
مرد به این فکر می کنه که با این پول چند تا کارخونه یا کارگاه می شه ساخت؟
چند نفر می تونن توی این کارخونه ها مشغول به کار بشن؟
چند تا خونواده می تونن از قبل اون کارخونه ها سیر بشن؟
چند تا کلاس درس توی مناطق محروم می شه ساخت؟
فکر کرد اگه یه نفر حقوقش در ماه یک میلیون تومن باشه و هیچ خرجی هم نداشته باشه و بخواد تنها یک واحد از این برج رو بخره باید سی و هفت سال و شیش ماه صبر کنه.
تعداد آدم هایی که درآمد یک میلیون تومانی دارن چند نفره؟
مرد یه سیگار روشن می کنه.
یاد فیش حقوقیش می افته. خنده تلخی رو لباش نقش می بنده. یادش می افته که چند ماه دیگه مهلت اجاره خونه ش به آخر می رسه و اگه آقای صاحبخونه خونه ش رو بخواد مجبوره که باز به همراه زنش بیافتن توی خیابون ها و دنبال خونه بگردن. احساس شرمندگی و حقارت می کنه . از زنش خجالت می کشه. از دختر کوچولوش خجالت می کشه. از خودش خجالت می کشه.
مرد سیگارش رو زیر پاش له می کنه و از این که عصر جمعه ش رو خراب کرده بود به خودش لعنت می فرسته.
مرد در بین برج هایی که مثل قارچ سبز شده ن گم می شه.





Thursday, May 15, 2003

یوونتوسی های عزیز متشکریم. گورخرهای شهر تورین متشکریم که تونستین قوهای سپید شهر مادرید رو از برج عاج نشینی پایین بیارین. متشکریم که انتقام شکست شیاطین سرخ رو از زیدان مغرور گرفتین، کسی که هیچ کدام از هم بازی های سابقش رو در حد و اندازه های بازیکنان تیم فعلی اش نمی دونست. وقتی تیم محبوبت توی فینال نباشه دیگه مهم نیست که چه تیمی جام قهرمانی رو در اولدترافورد به بالای سر می بره.

Wednesday, May 14, 2003

این روزها به هر وبلاگی که سر می زنی یه جور بی حوصله گی و یأس رو در نوشته ها می بینی. خیلی ها دیگه نیستند. خیلی ها دیگه نمی نویسند و اونهایی هم که می نویسند اکثر نوشته هاشون رنگ و بوی سیاسی گرفته. چرا سیاست تا این اندازه در ما رخنه کرده؟ چرا سیاست اینقدر توی هنر، اقتصاد، ورزش و حتی زندگی شخصی ما تأثیر می گذاره. یاد روزهایی می افتم که توی تاکسی ها، آرایشگاه ها، مغازه ها و مکان های عمومی با یه تابلوی بزرگ از مردم می خواستند که بحث سیاسی نکنند. (اون هایی که به خیال خودشون کمی خوش ذوق تر بودند روی یک کاغذ می نوشتند بحث 30 یا 30 ممنوع) به زمانی که تاکسی ها به مرکز مبادله مهم ترین بحث های سیاسی تبدیل شده بودند و شما می توانستید در طی یک مسیر کوتاه از آخرین اطلاعات و اخبار سیاسی مطلع شوید (کاری که حتی بزرگ ترین خبرگزاری های دنیا هم از انجام آن با چنین سرعت و حجمی عاجزند!) به هر حال شاید این عادت ما ایرانی ها ست و از قدیم هم گفته اند " ترک عادت موجب مرضه ".
...................
نظر شاردن، سیاح قرن هفده فرانسوی درباره ایرانی ها جالب است:
در ظاهر، رفتار و کردار ایرانیان شایسته و سنجیده است. در راه رفتن متین و با وقارند؛ هر زمان باید، طهارت و غسل می کنند؛ در ظاهر مستورع و پرهیزکارند؛ مدام نام خدا را بر لب دارند؛ زبانشان کلمات زیبای روحانیت و سخنان دلنشین و آموزنده جاری است؛ از عظمت و جلال و قدرت خدا دم می زنند، مروت و مردانگی می ستایند، اما در مجموع چنان که می نماید، نیستند و خویش را بالاتر و منزه تر از آن چه هستند، می پندارند.
انکار نمی توان کرد که ایرانیان به طبع، مهمان نواز، خونگرم، ملایم، خلیق و مهربانند، اما دوست دارند و سعی می کنند خود را خوب تر از آنچه هستند بنمایند و اگر کسی فقط به ظاهرشان داوری کند و به باطن شان نپردازد، آنان را خوب ترین و منزه ترین مردمان عالم می پندارد. اما اگر به روحیات و افکارشان به نظر تحقیق و تأمل بنگرد در می یابد که زیاد به احکام دینی خویش معتقد و پایبند نیستند... اما از آن جا که هر کلی مستثنیاتی نیز دارد، باور می توان کرد که همه ایرانیان چنین نیستند و هستند کسانی که در گفتار و رفتار صادق اند و گفتار و کردارشان به هم نزدیک است و تقوا و تقدسشان به قدر پرهیزگاران واقعی می باشد.
( منبع: روزنامه ایران)
..........
این آقاهه رو هم برقصونین، بد نیست.
( از وبلاگ کاستر).

Monday, May 12, 2003

خوشحالیم که بالاخره سینا مطلبی نزد خانواده اش برگشت.

بی کاری، ترس از آینده، حس بد زیر نظر بودن، لیست سیاه، تهدید به قتل، فقر، ناامنی، دستگیری، محدودیت، فیلترینگ، آزادی، دزدی، تجاوز، قطع دست و پا، خودفروشی و و و ... رو هر روز می شنویم و می خونیم. دیگه عادت کردیم. دیگه پوست مون کلفت شده. دیگه با کابوس هامون خو گرفتیم. دیگه دنیایی غیر از این رو نمی تونیم تصور کنیم. از نبودش احساس خلأ می کنیم. مگه می شه غیر از این باشه؟
من که باورم نمی شه.

سایت بلاگ اسکای قراره خیلی زود دوباره راه بیافته. مبارکه.

منچستر دیروز جشن پیروزی گرفت. مبارکشون باشه.

این هم یک سایت زوج یابی اسلامی.


Saturday, May 10, 2003

بزرگ ترین انتقامی که از این دنیای بی رحم می توان گرفت شاد زیستن است.
( کی یر کیگارد )

Wednesday, May 07, 2003


دیشب همش خدا خدا می کردیم که این یوونتوسی ها بتونن انتقام منچستر رو از رئالی های پر ستاره بگیرن. البته، باخت 1-2 اون هم توی برنابو (یا برنابئو !) هم امیدوارکننده است. امیدوارم یوونتوسی ها بتونن توی بازی برگشت جبران کنند. باید اعتراف کنم که تماشای بازی نه چندان جذاب و توأم با احتیاط این دو تیم (مقایسه کنید با بازی برگشت رئال و منچستر در اولدترافورد) به همراه گزارش کسالت بار آقای جواد خیابانی، بعد از یک روز سخت کاری کمی دشوار بود.

Tuesday, May 06, 2003

از قدیم هی در گوش ما می گفتن "ایرانی، جنس ایرانی بخر!" و ما هم چون بچه های خوبی بودیم همیشه سعی می کردیم این شعار رو آویزه گوش مون قرار بدیم و یه جنس خوب ایرانی رو به مشابه خارجی اون ترجیح می دادیم. اما ...
با دیدن این سایت بلاگ اسکای ایرانی مدهوش شدیم و آب از همه جامان سرازیر شد؛ ما که عنان مان را از شدت ذوق از دست داده بودیم، به خیال خودمان یه وبلاگ راه انداخیتم تا ما هم در این هجمه ی نوشته های سایبری از جماعت وبلاگ نویس عقب نمونیم. اما زهی خیال باطل. هنوز چند روزی از راه اندازی این سایت جدید نگذشته بود که این سیستم به گواه خودشان دیشب هک شد و بعد هم توی خبرها اومده بود که مسوولینblogsky می خواهند اون رو به یک شرکت آلمانی بفروشند. و چون از قدیم هی در گوش ما گفته بودن که "همیشه نیمه پر لیوان رو ببین!"، مطمأن بودیم که حتماً خیلی زود همه چیز درست می شه. اما باز هم زهی خیال باطل. ما که کم کم دیگه نا امید شده بودیم اومدیم و توی این سیستم وبلاگ نویسی خارجی ها شروع کردیم به نوشتن و فهمیدیم که زیاد هم نباید به حرف قدیمی ها توجه کرد.
اسباب کشی ما به این طرف باعث شد تا مثل بچه های خوب بشینیم و زبان HTML رو از مدرسه وب جناب آقای حسین درخشان و ابزارهای فارسی جناب آقای احسان حسین زاده بخونیم که من از همین جا به احترام این دوستان نادیده کلاه از سر بر می دارم.

Sunday, May 04, 2003

مثل این که داره فارسی می شه؟